menusearch
toloekhorshid.ir

طلا شدن خاک به دست امام مهدی و داستان های معجزات ایشان-طلوع خورشید

جستجو
يكشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ | ۲۳:۰۰:۴۱
۱۴۰۳/۱/۲۷ دوشنبه
(3)
(0)
طلا شدن خاک به دست امام مهدی و داستان های معجزات ایشان-طلوع خورشید
طلا شدن خاک به دست امام مهدی و داستان های معجزات ایشان-طلوع خورشید

طلا شدن خاک به طلا توسط صاحب الزمان

 

🌹🌹🌹🌹🌹

محمد بن احمد می‌گوید:
بیست و چند بار حج به جای آوردم و در هر بار
خود را به پرده کعبه می‌آویختم و به حطیم و
حجر الاسود و مقام ابراهیم میرفتم و دائماً
مشغول دعا بودم و بیشترین دعایم را زیارت
مولایم - حضرت صاحب الزمان(ع) ـ قرار داده
بودم.
در سالی از سالها که برای خرید مایحتاج در مکه
مانده بودم جوانی همراه من بود که با خود پنبه
رنگ آمیزی شده ای داشت. بهای آنها را به او
پرداختم و پنبه ها را از دستش گرفتم ولی آن جوان شروع به چانه زنی ،کرد، در حالی که من به انتظار ایستاده بودم ناگهان کسی ردایم را کشید و وقتی صورتم را به سویش برگرداندم، مردی با هيبت را دیدم که از تماشایش ترسیدم. به من
:گفت آیا آن را نمیفروشی؟ و من نتوانستم به او
جواب منفی بدهم و سپس از نظرم پنهان شد
دیگر چشمم وی را ندید، و گمان کردم که آن
شخص مولایم بوده باشند.
روزی از روزها در باب صفا نماز می‌گزاردم و به
سجده رفته بودم و دستم را بر سینه ام گذارده
بودم که فردی مرا با پای خویش تکان داد و گفت دستت را از سینه ات بردار و وقتی که
من نگاه کردم همان مردی را دیدم که از فروش
پنبه ها سؤال کرده بود چشمم از هیبتش تار شد
از دیده ام پنهان گردید با همان امید و یقین
برخاستم و مدتی در آن موقف بودم و دائماً دعا
می کردم.
در آخرین سال همراه یمان بن فتح بن دینار و محمد بن قاسم علوی و علان کلینی روبه روی کعبه نشسته بودیم و با یکدیگر گفت و گو
میکردیم و من مردی را در حال طواف مشاهده کردم و به او اشاره کردم و خواستم دنبالش بروم. آن مرد طواف کرد تا به کنار حجر اسماعیل رسید و در آنجا گدایی را دید که مردم را به خداوند سوگند میداد تا به او کمک کنند و صدقه بدهند همین که نگاه آن مرد به گدا افتاد، خم
شد و چیزی را از روی زمین برداشت و به او داد و
گذشت.
به نزد گدا رفتم و از او راجع به آنچه آن مرد به او داده بود پرسیدم ولی او از گفتن آن به من ابا کرد دیناری به او دادم و گفتم: آنچه را در دست
،داری نشانم .بده دستش را گشود و شمردم بیست دینار درون آن بود در قلبم یقین پیدا کردم
که آن ،شخص مولایم بوده اند. به جایی که
نشسته بودم بازگشتم و چشمم به طواف بود.
همین که آن حضرت(ع) از طواف فارغ شدند، نزد
ما آمدند خوفی شدید از هیبتشان ما را فراگرفت
و دیدگانمان تار ،شد و از جای خویش بلند شدیم
و ایشان نشستند.


🍀🍀🍀🍀🍀


از ایشان پرسیدیم که از چه خاندانی میباشند؟
فرمودند:
از عرب.
عرض :کردم از کدام خاندان عرب؟ فرمودند:
از بنی هاشم
عرض نمودیم از کدام طایفه بنی هاشم؟ فرمودند
بر شما مخفی نخواهد ماند ان شاء الله.
آنگاه به محمد بن قاسم نگاه کردند و فرمودند: ای ،محمد تو برخیر ،هستی، ان شاء الله. آیا میدانید که زین العابدین(ع) هنگام فراغت از نماز در سجده شکر چه میفرمود؟
عرضه داشتیم خیر

🌹🌹🌹🌹🌹

فرمودند:میفرمود ای ،کریم بنده مسکین تو در آستان تو است ای ،کریم بنده فقیرت زائر توست بنده ناچیزت در درگاه توست ای .کریم


🍀🍀🍀🍀🍀


آنگاه از نزد ما رفت در حالی که موجی از تفکر ما را فرا گرفته بود فردای آن روز آن حضرت(ع) را در حال طواف مشاهده کردیم و چشمانمان به سویشان خیره شد و همین که از طواف فراغت یافتند، به سوی ما آمدند و نزد ما نشستند و به
گفت و گو پرداختند،


🌹🌹🌹🌹🌹

سپس فرمودند
آیا میدانید که زین العابدین(ع) در دعای تعقیب
خویش پس از نماز چه میفرمود؟
عرض کردیم به ما بیاموزید. فرمودند:
می:فرمود ،خداوندا از تو درخواست میکنم به حق آن اسمت که آسمان و زمین بدان برپاست و به حق اسمت که بدان پراکنده شده را گرد می‌آوری و گرد آمده را پراکنده میسازی و به حق اسمی که بدان حق و باطل را از یکدیگر جدا می‌سازی و به حق آن اسمی که بدان پیمانه دریاها و تعداد ریگها و وزن کوهها را میدانی؛ که برایم چنین وچنان کنی.

🍀🍀🍀🍀🍀

و آن حضرت(ع) روی به من نمودند تا آنکه عرفات رسیدیم و بر آن دعا مداومت داشتم، وقتی
که از عرفات به مزدلفه رفتیم و شب را آنجا
ماندیم در عالم خواب رسول الله (ص) را رؤیت ،نمودم و به من :فرمودند آیا به حاجتت رسیدی؟
عرض :کردم کدام حاجت ای رسول خدا؟
فرمودند آن مرد صاحب الامر(ع) بود. و آنگاه یقین پیدا کردم.

معجزات امام مهدی ع_سید هاشم بحرانی


🌹🌹🌹🌹🌹

 

لحظه موعود در محضر حضرت

🌹🌹🌹🌹🌹

علی بن مهزیار اهوازی می‌گوید
سالی برای انجام فریضه حج بیرون آمده بودم هنگامی که وارد مدینه شدم چند روز آنجا ماندم
و حضرت صاحب الزمان(ع) را جستجو کردم ولی خبری از آن حضرت(ع) به دست نیاوردم و دیده ام ایشان را .ندید بسیار اندوهناک شدم و ترسیدم که
مبادا آرزویم در طلب صاحب الزمان(ع) برآورده
نشود از مدینه بیرون آمدم تا به مکه رسیدم و حج را به جای آوردم و یک هفته مشغول عمره بودم و همواره آن خواسته را مد نظر داشتم و در
فکر بودم که در هنگام گشوده شدن در کعبه انسانی را دیدم شبیه شاخه درخت «بان»، که ردایی را به کمر بسته و ردای دیگری را حمایل نموده و آن را به گردن برگردانده بود. قلبم به سوی او
کشیده شد و به نزدش رفتم که به من
ای مرد، از کجا آمده ای؟
عرض کردم از عراق
:گفت از کدام منطقه عراق؟
عرض کردم از اهواز
گفت::گفت آیا خصیبی» را میشناسی؟
عرض کردم: آری.
:گفت خدایش رحمت کناد؛ چقدر شب
زنده داری اش طولانی و بخشش اش فراوان و
اشکش ریزان بود.
:گفت درباره پسر مهزیار چه میدانی]؟
عرض کردم خودم هستم
:گفت خداوند به تو سلامت دهد، ای اباالحسن.
با من مصافحه و معانقه نمود و سپس گفت
ای ابا الحسن آن نشانه ای را که میان تو و حضرت ابا محمد امام عسکری(ع)) که خداوند
رویشان را خرم گرداند بود، چه کرده ای؟
عرض کردم همراه من است. و دست در جیب بردم و انگشتری را که بر روی آن محمد و علی نقش شده بود، بیرون آوردم وقتی که آن را خواند اشک از چشمانش جاری گردید تا آنکه لباسی که بر بدن داشت از رطوبت آن نمناک
گردید و گفت:
خداوند تو را رحمت کناد ای ابا محمد، که زینت
امت ،بودی و خداوند تو را به امامت شرافت
بخشید و تاج علم و معرفت بر سرت نهاد، و ما به
سوی تو خواهیم آمد.
آنگاه با من مصاحفه و معانقه نمود و گفت:
چه میخواهی ابا الحسن؟
عرض :کردم امام در پرده جهان را
گفت: او از شما محجوب نیست بلکه بدیهای
اعمال شما او را پنهان ساخته است. اکنون برخیز و به اقامتگاهت برو و آماده زیارتش باش.
هنگامی که هوا تاریک شد و ستارگان پدیدار شدند من بین رکن و مقام منتظرت خواهم بود. نفسم آرام گرفت و به یقین دانستم که خداوند مرا مورد فضل خویش قرار داده است. پیوسته مراقبآن وقت بودم تا آنکه فرارسید و به سمت چهارپایم رفتم و بر آن سوار شدم و حرکت
کردم تا آنکه خود را مقابل آن دوست یافتم و مرا
ندا داد:
ای اباالحسن!
بیرون رفتم و به وی ملحق گشتم به من سلام
داد و گفت: و
به دنبالم بیا.
و همان طور بر روی زمین و مقابل کوه ها حرکت
مینمود تا آنکه به شهر طائف رسیدیم و
گفت:
ای اباالحسن همراه من بیا تا باقیمانده نماز شب
را به جای آوریم.
پایین آمدم و همراهش رفتم و دو رکعت نماز
صبح را به جای آوردیم گفتم: آن دو رکعت اول
چه بود؟ گفت:آن دو از نماز شب است، پس از آن «وتر» به جای میآورم و قنوت نیز در هر نمازی جایز است.
سپس گفت برادر دنبالم بیا و مدام مرا از میان
سرزمینها میگذراند و از بالای قله ها
عبور میداد تا آنکه به سرزمین وسیعی رسیدیم. دست بر چشمم ،کشیدم و خانه ای موئین را دیدم که نور از آن ساطع میگردید. گفت:
دقت کن، آیا چیزی میبینی؟
:گفتم ،آری خانه ای موئین است.
:گفت بسیار خوب و وارد آن سرزمین شد و آن چهار پا را رها کرد و من پیاده شدم، به من نیز
:گفت رهایش کن.
:گفتم اگر فرار کند چه؟
گفت اینجا سرزمینی است که وارد آن نمیشود
جز مؤمن و جز مؤمن از آن خارج نمیگردد.
سپس وارد محلی پوشیده شد و به سرعت نزد من آمد و گفت بشارت میدهم که اجازه ورود به تو داده شد. داخل شدم در حالی که از اطراف آن ،خانه نور ساطع بود و به آن حضرت(ع) با عنوان ،امام سلام ،نمودم

🍀🍀🍀🍀🍀

به من فرمودند
ای ابوالحسن ما شب و روز منتظر دیدارت بودیم چه چیزی دیدار تو را از ما به تأخیر انداخت؟
عرض :کردم سرورم کسی که مرا به سوی شما
راهنمایی کند، نیافتم.
فرمودند:
کسی که تو را راهنمایی کند نیافتی؟
سپس انگشت مبارکشان را بر زمین کشیدند و
فرمودند:
نه بلکه شما به تکثیر اموال پرداخته و بر مؤمنان
مستضعف ستم روا داشته و رحم را میان خودتان
قطع نموده اید و حال چه عذری دارید؟


معجزات امام مهدی ع_سید هاشم بحرانی


🌹🌹🌹🌹🌹

 

پاسخهای مکتوب به پرسش های پنهان

 

🌹🌹🌹🌹🌹
محمدبن جعفر میگوید:
یکی از برادرانمان برای انجام کاری عازم منطقه
نظامی عسکر) گردید. خود او میگوید، وارد
«عکبرا شدم و در حالی که به نماز ایستاده بودم فردی نزد من آمد و کیسه مهر شده ای را مقابلم
نهاد چون از نماز فارغ شدم مهر آن را گشودم درون آن نوشته ای بود که پاسخ مسئله ای که برای آن آمده بودم در آن نوشته بود، و لذا
بازگشتم.

🍀🍀🍀🍀🍀

ابو محمد ثمالی نیز میگوید:
درباره دو مسئله به امام عصر(ع) نامه ای نوشتم و میخواستم تا راجع به مسئله سومی نیز بنگارم اما با خود گفتم شاید آن حضرت(ع) این مسئله را پسندیده نشمارند

🌹🌹🌹🌹🌹

توقیع مبارکی برایم صادر گردید که در آن به آن دو موضوع و موضوع سوم که فقط در دلم بود و آن را ننوشته بودم پاسخ داده بودند.


معجزات امام مهدی ع_ سید هاشم بحرانی


🍀🍀🍀🍀🍀

 

دعای معنا دار امام

 


سید مرتضی میگوید

امام عصر (ع) درباره تولد فرزند به دو نفر نامه ای نوشتند ولی تنها برای یک نفر از آنان دعا نمودند
و برای دیگری توقیعی صادر گردید که


🍀🍀🍀🍀🍀

ای ،حمدان خداوند تو را اجر دهد.
زن او فرزندش را سقط کرد و فرزند فرد دیگر به
دنیا آمد.


🌹🌹🌹🌹🌹

 

کلام حکمت امیز حضرت در کودکی

 


طریف ابی نصر خادم میگوید: بر حضرت صاحب الزمان(ع) وارد شدم و به من فرمودند:
برایم صندل سرخ بیاور.
آن را برایشان آوردم، سپس فرمودند:
آیا مرا میشناسی؟
عرض کردم: آری.
فرمودند:
من کیستم؟
عرض :کردم شما سرور من و فرزند سرورم
میباشید فرمودند:
از این نپرسیدم
عرض :نمودم فدای شما شوم برایم بیان نمایید


🌹🌹🌹🌹🌹
فرمودند:
من خاتم الاوصیا هستم و خدای تعالی، به واسطه
من بلا را از خاندان و شیعیانم برطرف میکند.


معجزات امام مهدی ع_سید هاشم بحرانی

🍀🍀🍀🍀🍀

بالا رفتن اعجاز آمیز بارها و شتر

 

🌹🌹🌹🌹🌹

یوسف بن احمد جعفری می گوید
در سال ۳۶۰ قمری به حج مشرف شدم و سه سال در مکه ماندم و سپس به قصد شام بیرون آمدم در یکی از منازل، نماز صبحم قضا شد و از مرکب
پایین آمدم و آماده ادای نماز گردیدم و چهار نفر را دیدم که درون محملی بودند و از آنان شگفت زده شدم یکی از آنان به من گفت:
از چه در شگفتی در حالی که نمازت را قضا
کردی؟
:گفتم از کجا از حال من با خبری؟
:گفت آیا دوست داری امام زمانت را ببینی؟
:گفتم آری و او به یکی از آن چهار نفر اشاره
کرد.


🍀🍀🍀🍀🍀


،گفتم آن حضرت(ع) دارای نشانه ها و دلایلی
است.
:گفت کدام دلیل را می‌پسندی؟ این که ببینی آن
شتر همراه بارهایی که روی آن است به سوی
آسمان بالا ،برود یا آنکه به تنهایی به آسمان برود؟ :گفتم هر کدام از اینها که اتفاق بیفتد برای من کافی است.
ناگهان شتر را دیدم که با بارهایش به سوی آسمان بالا می‌رود و آن مرد به سوی مردی سبزه که پیشانی اش جای مهر داشت اشاره می‌کرد.


معجزات امام مهدی ع_سید هاشم بحرانی


🌹🌹🌹🌹🌹

اتمام حجت حضرت

 

🌹🌹🌹🌹🌹

ازدی می‌گوید:
هنگامی که مشغول طواف بودم و شش شوط را به جای آورده میخواستم شوط هفتم را به جای آورم جمعی را مشاهده کردم که در سمت راست
کعبه حلقه زده اند و جوانی خوشرو، خوشبو و
باهیبت و وقار نزد آنها ایستاده و با آنها سخن
میگوید و من کسی را مانند او نیکوسخن و
شیرین کلام و خوش مجلس ندیده بودم. پیش
رفتم تا با او سخن بگویم اما مردم مرا راندند. از یکی از آنان ،پرسیدم این مرد کیست؟ گفت فرزند رسول الله (ص) است که در هر سال یک روز
ظاهر میشود و برای خواص خود سخن میگوید. به آن حضرت(ع) عرض کردم سرورم نزد شما آمده ام تا مرا راهنمایی کنید، خدا راهنمای شما باشد ریگی به من دادند و من بازگشتم یکی از همنشینانش به من گفت به تو چه دادند؟ گفتم ریگی و دستم را گشودم و دیدم طلاست. جلو رفتم تا به مقابلشان رسیدم

🍀🍀🍀🍀🍀

آنگاه فرمودند: حجت بر تو تمام شد و حق آشکار گردید و نابینایی ات زایل شد؛ آیا مرا
می شناسی؟
عرض کردم خیر فرمودند


🌹🌹🌹🌹🌹


من مهدی و قائم زمان هستم. من کسی هستم
که زمین را پس از پرشدن از جور، پر از عدل و
داد می‌کنم زمین از حجت خالی نمی‌ماند و مردم
بی پیشوا نمی‌مانند و این امانتی نزد توست و آن راجز برای برادران حق جوی [شیعه] خود باز مگو.


معجزات امام مهدی ع_سید هاشم بحرانی


🍀🍀🍀🍀🍀

بازگرداندن وجه اضافی توسط حضرت

 


گروهی از راویان شیعه روایت کرده اند که غلامی متعلق به امام زمان(ع)] را نزد ابوعبدالله بن جنید در واسط فرستادند و به او گفتند که آن را .بفروشد جنید آن را فروخت و بهایش را گرفت
ولی وقتی آن را در ترازو گذاشت، هیجده قیراط و یک حبه کمتر بود و از مال خود هیجده قیراط
یک حبه وزن کرد و بدان اضافه کرد و آن را .فرستاد


🍀🍀🍀🍀🍀

امام(ع) یک دینار از آن مال را که وزن آن هیجده قیراط و یک حبه بود، برگرداندند.

🌹🌹🌹🌹🌹

 

تولد شیخ صدوق به دعای امام مهدی (عج)

 


🌹🌹🌹🌹🌹

محمد بن علی اسود می‌گوید:
علی بن بابویه پس از در گذشت محمدبن
عثمان بن عمری از من درخواست کرد که از ابوالقاسم حسین بن روح نایب خاص حضرت ولی عصر(ع) بخواهم تا مولایمان صاحب الزمان(ع) از خداوند بخواهد که فرزند پسری به وی عنایت کند
می،گوید از او درخواست کردم و او نیز آن را به انجام رسانید و پس از سه روز به من خبر داد که آن حضرت (ع) برای علی بن حسین دعا نموده اند و به زودی فرزند مبارکی برایش به دنیا خواهد آمد که خداوند به وسیله آن فوائدی به وی
خواهد رساند و بعد از آن نیز دارای فرزندانی
خواهد شد.


محمد بن اسود میگوید، من برای خودم نیز
درخواست کردم که آن حضرت(ع) از خدای تعالی
بخواهد که فرزند پسری به من عطا نماید


🍀🍀🍀🍀🍀

اما
نپذیرفتند و فرمودند راهی برای آن نیست.»

میگوید برای علی بن حسین، فرزندش ـ محمد مؤلف کتاب کمال الدین و تمام النعم] متولد شد و پس از آن نیز اولاد دیگری به دنیا آمدند اما
برای من فرزندی متولد نشد.


🌹🌹🌹🌹🌹


شیخ صدوق رضی الله عنه میگوید: بسیاری از اوقات که ابوجعفر اسود راوی روایت مرا میدید که به درس استادمان محمدبن حسن رضی الله عنه میرفتم و اشتیاق فراوانی به فراگیری کتب علمی و حفظ آنها ،داشتم به من میگفت این اشتیاق در طلب علم از تو عجیب نیست زیرا تو به دعای امام زمان(ع) متولد شده ای.

 

معجزات امام مهدی ع_سید هاشم بحرانی


🍀🍀🍀🍀🍀

 

پیشگویی اعجاز آمیز حضرت درباره قاسم بن علا

 

🌹🌹🌹🌹🌹


اباعبدالله صفوانی می‌گوید
قاسم بن علا یکصد و هفده سال عمر کرد و هشتاد سال از آن را در
صحت بینایی .گذراند او دو امام همام حضرت
امام هادی و حضرت امام عسکری(ع) - را
ملاقات نمود و پس از هشتاد سالگی نابینا شد،
هفت
روز قبل از فوتش بینایی اش را باز یافت
من در شهر «اران» آذربایجان ساکن بودم و ارسال توقیعات امام عصر(ع) به اباجعفر عمری و
پس از او به ابوالقاسم روح - نایبان خاص آن
حضرت - قطع نمیشد بنا به دلایلی، در مکاتبه حضرت(ع) با او به مدت دو ماه فاصله افتاد و او
از این واقعه اندوهگین بود.
روزی نزد او مشغول صرف غذا بودیم که دربان با خوشحالی خبر آورد که قاصد عراق ـ محل
سکونت حضرت ولی عصر (ع) آمده است و قاسم از فرط خوشحالی به سجده افتاد. سپس انسان میان سال کوتاه قدی که علایم پیری در او دیده میشد، در حالی که ردایی آستردار در بر، نعلینی مانند باربرها در پا و کیسه ای بر دوش داشت وارد شد.
قاسم برخاست و به سوی او رفت و با او معانقه نمود کیسه را بر زمین نهاد و آفتابه و طشتی
طلب کرد و دستهای قاصد را شست و او را
کنار خود نشانید ما نیز دستهای خود را شستیم. آنگاه آن مرد برخاست و نوشته ای بیشتر از نصف
طومار بیرون آورد و آن را به قاسم داد قاسم نوشته را گرفت و بوسید و به کاتبی که اسمش ابوعبدالله بن ابی سلمه بود داد و او آن را گشود و
قرائت کرد و گریست قاسم که متوجه گریه او شد، :گفت ای ابا عبدالله خیر باشد آیا به مطلبی
رسیده ای که خوشت نمی‌آید؟
کاتب بنا بر محتوای نوشته چنین گفت که


🍀🍀🍀🍀🍀

 
قاسم، هفت روز پس از رسیدن این نامه مریض و
نابینا خواهد شد و خداوند بینایی اش را هفت روز قبل از مرگش به وی بازخواهد گرداند و همچنین امام(ع) هفت پیراهن برایش فرستاده اند. قاسم :گفت آیا در آن حال دینم سالم خواهد
بود؟
کاتب گفت آری در حال سلامتی دینت.
قاسم خندید و گفت: دیگر چه آرزویی [ بهتر از
این در دنیا داشته باشم؟
مرد تازه وارد برخاست و از درون کیسه اش سه روپوش، یک برد سرخ یمانی، یک عمامه همراه با دو پیراهن و یک شال بیرون آورد و قاسم آنها را ،گرفت در حالی که هنوز پیراهنی داشت که امام هادی(ع) به او بخشیده بودند.


🌹🌹🌹🌹🌹

 
قاسم در امور مادی شریکی داشت، شدیداً ناصبی که نامش عبدالرحمن بن محمد شیرازی بود و به خانه قاسم آمد قاسم :گفت آن نامه را برایش
،بخوانید میخواهم که هدایت شود.
گفتند شیعیان این مسئله را محتمل نمیدانند،
چگونه عبدالرحمن باور کند؟ ،قاسم نامه را به او
داد و گفت آن را بخوان


معجزات امام مهدی ع_ سید هاشم بحرانی


🍀🍀🍀🍀🍀

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج

گروه حسیتیه امام مهدی (عج) در تلگرام

احادیث زیبا از امام زمان (عج)

 

 

پرسش های متداول

پرسش های متداول

وظیفۀ شیعیان در زمان غیبت امام مهدی ع چیست؟

اللهم عجل لویلک الفرج

اللهم عجل لویلک الفرج

گردهمایی های مهدوی

گردهمایی های مهدوی

خدایا برسان مهدی موعودت را! جمع شده ایم تا ظهور حضرتش را از خدا بخواهیم